ماه خونی 🌕 🩸 رمان صحنه دار 💦 پارت 3
ملودی : با صدای جیغ یکی بلند شدم رفتم بیرون همه جا تاریخ بود صدای جیغ از اتاق رها نیومد رفتم دیدم که رنگش پریده و حالش بده زود بغلش کردم
رها رها خوبی
ـ ملودی تشنمه حالم خیلی بده حس بدی دارم
ملودی : دورت بگردم هیچ نبود کابوس بود بیا این آب و بخور چرا خودت و ناراحت میکنی آخع یه کابوس ارزشش و داره که خودت و اینطوری بهم بریزیم
ـ. نه حق با تو ارزش ندارع خواهری
ملودی : آفرین دورت بگردم حالا هم پاشو بریم صبحونه بخوریم مردم از گشنگی زنیکه سلیطه
ـ دیوونه فقط تو لنگه نداری
امیر : سلام عشقتو اومد
پرهام : اعتماد به سقفت تو حلقم
ـ بسه بیاین بریم پایین همه رفتیم پایین و دور میز صبحونه نشستیم شروع کردیم به خوردن
خاله زهرا : بچه ها نظرتون چیه عصر بریم خرید و یه ذره شمال و بگردیم
ملودی : آخ جون من که پایه ام
ـ انقدر شیرین گفت که همه زدیم زیر خنده
بعد تموم شدن صبحونه بابا و مامان من و ملودی رفتن تو اتاق تا به کار هامون بریم مشکوک میزدن
پرهام : بچه اوکی هستیم یه فیلم بزارم بریم ببینیم
امیر : آره داداش من که پایه ام دخترا یکیتون بیاد با من بریم خوراکی بیاریم
ـ من باهات میام تا ملودی و امیر فیلم و بزارن بزن بریم
ملودی : من و پرهام فیلم و گذاشتیم که بچه ها اومدن و من ۲ ساعت فیلم تموم شد که رها گفت خوابش میاد
ـ وقتی فیلم تموم شد رفتم سمت اتاق تا بخوابم سرم گذاشتم رو بالشت و خوابم برد با تکون دادن های یکی از خواب بیدار شدم ملودی بود
ملودی : دختره عنتر پاشو آماده شو میخوایم بریم بیرون
ـ وات مگه ساعت چنده داداش
ملودی : ساعت شیش پاشو آماده شو
ـ باشه بعد رفتم ملودی رفتم دستشویی اومد آرایش کردن موهام دم اسبی بستن یه شلوار بگ با یه مانتو سفید و شال سفید پوشیدم و تمام