ماه خونی 🌕 🩸 رمان صحنه دار 💦 پارت ۷
ارسلان : دختره خراب فکر کرده کیه امیر نمیدونی رئیس انجامن چیکارمون داشت
امیر : نه داداش فکر کنم راجب اون جفته باشه
ارسلان: پوف باشه شروع کردیم به سمت انجامن حرکت کردم تا رسیدیم
اردوان : به به ارسلان خان کم پیدایی
ارسلان: تو پیدات نیست اردوان خان
اردوان : پوف باشه پسر حق با توسعه من یه راست میرم سر اصل مطلب طبق چیزی که گفتی دختر رضا محتشم پیش توعه دختر کثیف ترین خون آشام ما باید از اون انتقام بگیریم و به این فکر افتادم تو گفتی نداری تا شب ماه خونی 🩸 و باید یه جفت پیدا کنی چی بهتر از این که هم جفت داشته باشی همه رضا رو زمین بزنی
ارسلان : پس تو داری میگی که دختر رضا محتشم بشه جفت من اینطوری از اون عوضی هم انتقام بگیرم فکر خوبیه ولی سخت پیش میره البته با وجود من هیچ سختی نداره و راحت میتونم کارم رو انجام بدم اما یه چیزایی هم هست
اردوان : اوه ارسلان میدونم چی میخوای نگران نباش هر چیزی که بخوای قطعا به دست میاری ولی راجب این که اون دختر رو گفت خودت کنی میدونی که چیکار باید بکنی 😈
ارسلان : نگران نباش من میدونم با اون خانوم کوچولو باید چیکار کنم کاری میکنه که
اردوان : برای یه لحظه این که توش باشی له له بزنه میدونی میخوای چیکار کنی
ارسلان : آره ولی دفعه دیگه اینطوری راجب کسی که قراره برای من باشه حرف بزنی یادم میره که می بود فعلا